ذهن مالیخولیای من

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی به خودم فکر میکنم میترسم. خیلی راحت میتونم از همه کسی دل بکنم البته اگه دلی بسته باشم!
آدم وقتی نمیتونه عشق رو درون خودش حس کنه یجور حس غریب نسبت به خودش دست میده؛حس عجیب و غریبی هس اینکه حتا موقعی که میخای عشق رو تجربه کنی نمیتونی. انگار که یادت رفته باشه. فراموشی دوست داشتن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۰
مالیخولیا

آمده ام شهرمان. تصمیم داشتم در یک هفته ای که دور از دانشگاهم به کارهایم برسم (صدالبته کارهای مورد علاقه). کتاب بخوانم که البته الان لولیتای ناباکوف دستم است! و یک کتاب از کاندینسکی عزیز که هنوز به نیمه هم نرسیده . فیلم ببینم (دیشب فیلم دوریان گری محصول 2009 رو دیدم) دیدن اقوامی که بیشتر از 2 ماهه ندیده ام(شان!) هم مسلمن جزو برنامه ای است که مادر عزیز برایم تدارک دیده.

اینجا هوا سرد است که من دوسش ندارم. همیشه آفتاب را ترجیح داده ام. ولی چه میشه کرد من بچه هوای سردم. یه منطقه کوهستانی.

چشم برهم گذاشتنی این یک هفته میگذره. به خودم میگم تا حواسم به زمان باشه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۰
مالیخولیا